درد تاریکی ست درد خواستن
رفتن و بیهوده از خود کاستن
سر نهادن بر سیه دل سینه ها
سینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن

 

توجه : این پست ناله است!اگر به هر دلیلی ناله نمیخواهید از خواندن آن خودداری فرمایید!

 

من میدونم که چرا نمیتونم خونه بمونم!چون نمیتونم اون محیط رو تحمل کنم!اون همه انرژی منفی که به سمتم حواله میشه! و میدونمم سر منشا اینا چیه!تفاوت!و ناراحتی شدید مادرم!

اخرین لحظه ای که داشتم میومدم خوابگاه میدیدم اشک توی چشماش جمع شده!غم عالم ریخته بود درون دل لعنتیم!

من یه بچه ی آشغالم!علاوه بر اینکه هر چی میگه گوش نمیدم!روز تولدش وقتی بابام تو بیمارستان بود به خاطر هر دلیل احمقانه ای تنهاش گذاشتم و موندم خوابگا!

و روز مادر وقتی هیچ کدوم از کلاسام تشکیل نشد بازم به هر دلیل و بهانه ی احمقانه ای نرفتم پیشش!حضور داشتن نه حتی کادو!

من یه آشغالمکه میدونم مامانم چقد از رفتنم ناراحت میشه و بغضش میترکه ولی باز مصرانه راجبش بحث میکنم!

من میدونم چقد بدم.

این چند روز از عصبی بودن زیاد معده درد و حالت تهوع داشتم دیوانه میشدم!

من هیچ راه حلی واسه این منجلاب لعنتی که توشم ندارم!اینکه نه میتونم مثل قبل پذیرای حرفشون باشمو بچه ی حرف گوش کن باشم نه میتونم اونقد گستاخ باشم که ناراحت نشم بتازونمو برم جلو!

من حتی یه ساعتم از خونه میزنم بیرون دلم برای مامان و بابام تنگ میشه!ولی نمیتونم پیششون بمونم!آخه این چه درگیری که من با خودم دارم!

از صبح انگار یه وزنه ی ده کلویی گذاشتن روی قفسه ی سینم حتی نمیتونم نفس بکشم

گاهی وقتا از این همه وایب منفی که میگیرم واقعا خسته میشم.

اینکه وقتی ادمایی که خیلی بهم نزدیکن ناراحت میشن به هر دلیلی و من نابود میشم.

حتی شاهین از اون سر دنیا!

مامانم تو یه شهر دیگه!

محسن!

بابام!بابام.بابام!

 

دلم گرفته قدر یه دنیاخیلی زیاد !خیلی!

 

ذهنم درگیرهدرگیر انتخاب واحد.حال گرفتم.درگیر روزایی که میگذره.درگیر بلاتکلیفی بزرگی که دارم!

کاش میشد چشمامو ببندم و باز کنم ببینم کلی از فشارایی که رومه تموم شده.

 

من یه تیکه آشغالم

 

یکم خودمو دوست داشته باش لعنتی.یکم!
من الان نیاز دارم منو دوست داشته باشی!

 

چرا هیچ نقطه ای واسه دوست داشتن خودم ندارم؟!

 

چرا دلم میخواد الان زاااار زار فقط گریه کنم؟!
 

شاید این را شنیده ای که ن
در دل آری » و نه » به لب دارند

ضعف خود را عیان نمی سازند
رازدار و خموش و مکارند

آه، من هم زنم، زنی که دلش
در هوای تو می زند پر و بال

دوستت دارم ای خیال لطیف
دوستت دارم ای امید محال

 

 

گند بزنن این زن بودن رو!که خیلی از مشکلات من از همین میاد! از این جنس لعنتی

اگه پسر بودم هیچ کدوم از این مشکلا رو با خانواده نداشتم.آزاد و رها.بعد میگن تبعیض جنسی نیست.به خدا هست.به خدا هست.برای من هست.برای خیلیای دیگه هم هست!

 

نالیدم

بسه دیگه.

با اینکه دلم یه اپسیلونم سبک تر نشده!ولی ثبت کردم تا بدونم که چقد از خودم بدم میاد‍!!!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها